کد خبر:
۶۵۸۰۲ ۱۵:۰۲
۱۳۹۶/۰۷/۱۷
سرانه بوق ایرانیها بالاست
پدال نیوز: برای بعضیها لذتی که در بوق هست، در هیچ انتقامی نیست. یعنی با یک بوق ساده که فقط با یک انگشت ممکن میشود، میتوانیم به راحتی از روح و روان مردم انتقام بگیریم و بچکانیم ماشه این تفنگ بیجواز را که البته نوع اتومات و رگبار این اسلحه حالِ دیگری دارد. به نظر من برای بوق ماشین هم عین تفنگ باید جواز صادر کنند.
به گزارش "پدال نیوز" به گزارش پدال نیوز، «ما ایرانیها کلاً به بوق علاقه داریم. همه چیزمان در بوق است. بوق زیاد میزنیم و بعضی اوقات به جای حرف زدن، داد یا بوق میزنیم اما داستان را بشنوید. من وقتی به خانه جدید نقل مکان کردم پنجرههای رو به کوچه فرعی در طبقه همکف احساسات معمولیم را تحریک کرد و مثل یک آدم معمولی ذوق کردم و نگران صدای عابران کوچه نشدم و مثل شخصیتهای سریالهای ایرانی که با تظاهر عرفان بُخور داده میشوند، گفتم: صدای این کودکان، صدای زندگی است.
اما نخستین صبح را با صدای فریاد خانمی از خواب بیدار شدم که پشت پنجره من داد میزد: «من مهریهام را میخواهم...»
شوک عجیبی به من وارد شد. مگر چند بار مهریه میدهند؟
آیا وجود پنجره نمیتواند دال بر وجود انسانی پشت پنجره باشد؟ که این انسان گوش دارد و نباید بشنود شخصیات شما را.
به زور خودم را از روی تخت جمع کردم. پیش خودم گفتم مسیر خانه تا شرکت تمام طول ترافیک پایتخت را تخت میخوابم. بخت یارم بود و صندلی جلو قسمتم شد. تمام سهم من از خوش شانسی در زندگی همین صندلی جلو است. تنها نشستم و آماده شدم برای یک چُرت معمولی که آهنگِ «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم!» همه آرامش و خوشحالیم را به فنا برد. تلفن همراه مسافر پشت سر من با این آهنگ زنگ میخورد. همراهی نکرد با ما مسافر عزیز و حرف زد تمام مسیر را با تلفن همراه و بوق زد تمام طول راه را راننده. آخه پسرم اولاً بیست دقیقه حرف زدن با موبایل داخل ماشین که زیر و بم زندگیتم میریزی بیرون، کار درستیه؟ دوماً مارو چرا از خواب میاندازی؟ سوماً موبایل گوشتو از کار میاندازه و این دروغ ها مغزتو. من هیچ وقت نفهمیدم چرا هر کس تو ایران پول نداره یکی پولشو خورده فرار کرده دوبی و بیشتر رانندههای آژانس و ماشینهای کرایهای کارخانهدار ورشکسته هستند!
آخه پدرم! عزیزم! راننده زحمتکش! شما که فضیلتِ تحمل این کار سخت را برای آسایش خانوادهات داری چرا با این بوقهای نابجا اجر کارت را ضایع میکنی؟حیف نیست به خدا؟ آخه تو یک کیلومتر ترافیک، بوق تو به ماشین جلویی، جز مهمیزی به مرکب راننده جلویی، معنایی دیگر در خود دارد؟ چه کار کنه بدبخت؟ یه آدم معمولی پرواز که نمیتونه بکنه. آیا بوق زدن لذتی دارد؟ برای بعضیها لذتی که در بوق هست، در هیچ انتقامی نیست. یعنی با یک بوق ساده که فقط با یک انگشت ممکن میشود، میتوانیم به راحتی از روح و روان مردم انتقام بگیریم و بچکانیم ماشه این تفنگ بیجواز را که البته نوع اتومات و رگبار این اسلحه حالِ دیگری دارد. به نظر من برای بوق ماشین هم عین تفنگ باید جواز صادر کنند.
من که یک آدم معمولی هستم، هیچوقت معنی بوق رو نفهمیدم. اصلاً بوق را نفهمیدم. مخصوصاً این بوقها رو. بوق برای سلام، بوق خداحافظی، بوق انتظار، بوقِ منو ببین!
و یک بوق ویژه داریم که ظرافتی دارد این بوق. حتی مردهایی که انگشت دستشان از مچ بنده کلفتتر است، این بوق را خیلی ظریف میزنند. تا مبادا صدای بوق به خانهشان برسد. بوق التماس، بوق بدبختی، بوق لجن. بوق برای درماندهها و واماندههایی که کنار خیابان ایستادهاند.
چند ماه بعد
به خانه میرسم. از پنجره کوچه را نگاه میکنم. ماشین آژانس میآید. بوق انتظار را می زند. یک نفر گوشی به دست پایین میآید. سوار میشود. میهمانهای دیگر سوار ماشین خودشان میشوند، بوق خداحافظی را میزنند و میروند.
خواب میبینم گروهی آدم غیر معمولی به شهر حمله کردهاند و همه تلفنهای همراه شهر را دزدیدهاند. بوق تمام ماشینها را قطع کردهاند و یک نفر آهنگ «همه جا آرومه، من چقدر بیمارم» را بیخ گوشم زمزمه میکند. با نخستین بوق صبحگاهی از خواب بیدار میشوم. تلفن همراهم را روشن میکنم پیغامهای اپیلاسیون، تقویت امیال جنسی و کاشت مو، خاطر میانسالیام را مکدر میکنند. تصمیم میگیرم تلفن همراهم را بفروشم و پنجرههای خانهام را به روی کوچه ببندم. مثل آدمهای غیر معمولی، آنرمال.»
منبع: روزنامه ایران/فاروق مظلومی
اما نخستین صبح را با صدای فریاد خانمی از خواب بیدار شدم که پشت پنجره من داد میزد: «من مهریهام را میخواهم...»
شوک عجیبی به من وارد شد. مگر چند بار مهریه میدهند؟
آیا وجود پنجره نمیتواند دال بر وجود انسانی پشت پنجره باشد؟ که این انسان گوش دارد و نباید بشنود شخصیات شما را.
به زور خودم را از روی تخت جمع کردم. پیش خودم گفتم مسیر خانه تا شرکت تمام طول ترافیک پایتخت را تخت میخوابم. بخت یارم بود و صندلی جلو قسمتم شد. تمام سهم من از خوش شانسی در زندگی همین صندلی جلو است. تنها نشستم و آماده شدم برای یک چُرت معمولی که آهنگِ «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم!» همه آرامش و خوشحالیم را به فنا برد. تلفن همراه مسافر پشت سر من با این آهنگ زنگ میخورد. همراهی نکرد با ما مسافر عزیز و حرف زد تمام مسیر را با تلفن همراه و بوق زد تمام طول راه را راننده. آخه پسرم اولاً بیست دقیقه حرف زدن با موبایل داخل ماشین که زیر و بم زندگیتم میریزی بیرون، کار درستیه؟ دوماً مارو چرا از خواب میاندازی؟ سوماً موبایل گوشتو از کار میاندازه و این دروغ ها مغزتو. من هیچ وقت نفهمیدم چرا هر کس تو ایران پول نداره یکی پولشو خورده فرار کرده دوبی و بیشتر رانندههای آژانس و ماشینهای کرایهای کارخانهدار ورشکسته هستند!
آخه پدرم! عزیزم! راننده زحمتکش! شما که فضیلتِ تحمل این کار سخت را برای آسایش خانوادهات داری چرا با این بوقهای نابجا اجر کارت را ضایع میکنی؟حیف نیست به خدا؟ آخه تو یک کیلومتر ترافیک، بوق تو به ماشین جلویی، جز مهمیزی به مرکب راننده جلویی، معنایی دیگر در خود دارد؟ چه کار کنه بدبخت؟ یه آدم معمولی پرواز که نمیتونه بکنه. آیا بوق زدن لذتی دارد؟ برای بعضیها لذتی که در بوق هست، در هیچ انتقامی نیست. یعنی با یک بوق ساده که فقط با یک انگشت ممکن میشود، میتوانیم به راحتی از روح و روان مردم انتقام بگیریم و بچکانیم ماشه این تفنگ بیجواز را که البته نوع اتومات و رگبار این اسلحه حالِ دیگری دارد. به نظر من برای بوق ماشین هم عین تفنگ باید جواز صادر کنند.
من که یک آدم معمولی هستم، هیچوقت معنی بوق رو نفهمیدم. اصلاً بوق را نفهمیدم. مخصوصاً این بوقها رو. بوق برای سلام، بوق خداحافظی، بوق انتظار، بوقِ منو ببین!
و یک بوق ویژه داریم که ظرافتی دارد این بوق. حتی مردهایی که انگشت دستشان از مچ بنده کلفتتر است، این بوق را خیلی ظریف میزنند. تا مبادا صدای بوق به خانهشان برسد. بوق التماس، بوق بدبختی، بوق لجن. بوق برای درماندهها و واماندههایی که کنار خیابان ایستادهاند.
چند ماه بعد
به خانه میرسم. از پنجره کوچه را نگاه میکنم. ماشین آژانس میآید. بوق انتظار را می زند. یک نفر گوشی به دست پایین میآید. سوار میشود. میهمانهای دیگر سوار ماشین خودشان میشوند، بوق خداحافظی را میزنند و میروند.
خواب میبینم گروهی آدم غیر معمولی به شهر حمله کردهاند و همه تلفنهای همراه شهر را دزدیدهاند. بوق تمام ماشینها را قطع کردهاند و یک نفر آهنگ «همه جا آرومه، من چقدر بیمارم» را بیخ گوشم زمزمه میکند. با نخستین بوق صبحگاهی از خواب بیدار میشوم. تلفن همراهم را روشن میکنم پیغامهای اپیلاسیون، تقویت امیال جنسی و کاشت مو، خاطر میانسالیام را مکدر میکنند. تصمیم میگیرم تلفن همراهم را بفروشم و پنجرههای خانهام را به روی کوچه ببندم. مثل آدمهای غیر معمولی، آنرمال.»
منبع: روزنامه ایران/فاروق مظلومی
گزارش خطا
پسندها: 0
ارسال نظر
آخرین اخبار
واردات خودرو با حجم موتور بیش از ۲۵۰۰ سی سی آزاد شد سدان اسپرت وارداتی راسا موتور خاورمیانه را بهتر بشناسید ۴ رقیب تسلا وارد بازار چین میشوند شرایط جدید فروش نقد و اقساط KMC T8 کرمان موتور اعلام شد شرایط فروش هیوندای کونا مدل ۲۰۲۵ اعلام شد +جدول شرایط فروش ویژه KMC SR۳ کرمان موتور اعلام شد +جدول «خودرو» در سایه جنگ ۴ اقدام خودرویی گمرک در میانه و پایان جنگ افت سرعت تولید BYD فاکسکان اتوبوس برقی عرضه میکند خودروسازی بریتانیا در تنگنا خودروسازی پس از آتشبس اولین شرایط فروش مدیران خودرو بعد از پایان جنگ اعلام شد +جدول اصلاح قیمت خودرو کلید خورد آزادسازی کامل قیمت خودرو زمینه ساز افزایش رقابت میشود آغاز مسافرگیری روبوتاکسی های تسلا تقدیر نانوشته استانداردهای خودرویی طرح ویژهی خدمات راسا گستر با نام «ایران من» سایپا فورا استارت تغییر قیمتها را زد +سند خطر دپوی خودروهای برقی و هیبرید در میانه جنگ دستور فوری صمت برای ترخیص خودروهای وارداتی از گمرک تداوم رکود خودرو
شرایط فروش
پربازدیدترینها
پربحثترینها
خودروسازی بریتانیا در تنگنا فاکسکان اتوبوس برقی عرضه میکند افت سرعت تولید BYD ۴ اقدام خودرویی گمرک در میانه و پایان جنگ «خودرو» در سایه جنگ سدان اسپرت وارداتی راسا موتور خاورمیانه را بهتر بشناسید ۴ رقیب تسلا وارد بازار چین میشوند واردات خودرو با حجم موتور بیش از ۲۵۰۰ سی سی آزاد شد شرایط فروش ویژه KMC SR۳ کرمان موتور اعلام شد +جدول شرایط فروش هیوندای کونا مدل ۲۰۲۵ اعلام شد +جدول شرایط جدید فروش نقد و اقساط KMC T8 کرمان موتور اعلام شد