افشین متهم هجده ساله این پرونده درباره جزئیات سرقت خودروی بنز به علی وسلیهایردموسی؛ بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 گفت: من با پیمان و بیژن دوست هستم، شبی که سرقت انجام شد در منزل پیمان در کرج بودم و با دوستم به نام سهیلا چت میکردم که سهیلا به من گفت فردا روز وَلنتیان است و باید با هم بیرون برویم و خوش بگذرانیم.
وی ادامه داد: من چتم با سهیلا را به پیمان نشان دادم که پیمان نیز گفت برای دوستش میترا کادو نخریده و پولی ندارد، به همین دلیل با هم تصمیم گرفتیم به تهران بیاییم و هر جور شده با تهیه مبلغی برای سهیلا و میترا کادو بخریم، من قصد داشتم برای سهیلا انگشتر بخرم و پیمان میخواست برای میترا یک عروسک بخرد اما فقط درحد رفتن به تهران پول داشتیم.
وی در ادامه اظهاراتش به بازپرس گفت: پیمان یک چاقوی 20 سانتیمتری از خانه برداشت و همراه هم از خانه خارج شده و با مترو به تهران آمدیم، زمانیکه به تهران آمدیم با پرسوجو خودمان را به شمال شهر رساندیم و به خیابان گاندی رسیدیم البته هدف خاصی نداشته و فقط در خیابان قدم میزدیم تا اینکه چشممان به یک بنز سفید رنگ خورد که داخل آن یک پسر و دختر جوان بودند، زمانیکه آنها را دیدیم عقدههایمان بیشتر شد و با خود گفتیم چرا باید آنها به راحتی خوشگذارنی کنند اما ما هیچ پولی نداشته باشیم.
افشین که درس را رها کرده و فقط مدرک سیکل گرفته، اظهاراتش را اینگونه ادامه داد: در آن لحظات، پسر جوان از خودرو پیاده شد و به طرف عابربانک رفت که پیمان به سرعت به سمت خودروی بنز رفت و به محض اینکه در عقب خودروی بنز را باز کرد، دختر جوان ترسید از خودرو پیاده شد و فرار کرد، در همین حین پیمان به سمت راننده بنز که داخل پیادهرو بود، رفت و او را به داخل خودرو کشاند، من نیز سوار بنز شدم، داخل بنز به پسر جوان (راننده بنز) ماجرا را تعریف کردیم و او خودش گردنبد طلایی را از گردنش درآورد و به ما داد، اما من و پیمان طمع کردیم و تلفنهمراه راننده و دختر جوان را که داخل خودرو جا مانده بود، برداشتیم.
وی افزود: با اینحال باز هم قانع نبودیم و به صاحب بنز گفتیم میخواهیم که خودرو را به ما بدهد که او قبول کرد و گفت: بنز را به ما میدهد و از ما خواست که پس از دو ساعت گشتوگذار با خودروی بنز، خودرو را در مکانی رها کنیم و گفت: از ما شکایت نمیکند! ما نحوه رانندگی با خودروی بنز که ظاهراً از نوع c200 بود را بلد نبودیم و از راننده، نحوه رانندگی را پرسیدیم و او به ما آموزش داد چطور باید خودرو را برانیم؛ در نهایت راننده را از خودرویش پیاده کردیم و راهی کرج شدیم، پیمان مرا به منزلم رساند و خودش با خودرو رفت.
افشین به بازپرس گفت: صبح روز بعد (25 بهمن) با پیمان تماس گرفتم و او با بنز دنبال من آمد و با هم به یک قهوهخانه در کرج رفتیم و آنجا حمید نیز به ما ملحق شد؛ بنز را در مکانی پارک کردیم که یک کانکس پلیس آنجا قرار داشت، دقایقی بعد حمید به قهوهخانه آمد و ما سفارش دادیم اما دقایقی نگذشته بود که مأموران پلیس به داخل قهوهخانه آمده و پرسیدند خودروی بنز متعلق به چه کسی است که هیچ کس پاسخ نداد و مأموران جیب یکی یکی از افراد داخل قهوهخانه را گشتند و در نهایت سوئیچ بنز را از داخل جیب پیمان پیدا کرده و ما را بازداشت کردند، من هیچ سابقه کیفری ندارم و فقط با دیدن اوضاع زندگی آن پسر (صاحب بنز) به زندگیاش غبطه خوردم!
پیمان نیز با تأیید صحبتهای افشین در اظهاراتش به بازپرس پرونده گفت: قبل از اینکه به قهوهخانه برویم همراه با بیژن به یک طلافروشی رفته و گردنبد طلایی را که از صاحب بنز گرفته بودیم، فروختیم، من زن و بچه دارم و وضع مالی پدرم بد نیست اما اشتباه کردم، شنیدم که راننده بنز با آن دختر پس از این ماجرا به ایتالیا سفر کردند و قبل از سفر در شکایت خود اعلام کردند که ما با سلاح گرم وارد خودروی آنها شدیم، اما هیچ سلاح گرمی درکار نبود و فقط چاقو دست من بود.
متهم سوم این پرونده نیز در اظهاراتش به بازپرس گفت: من نمیدانستم طلایی که پیمان میخواهد بفروشد سرقتی است و در سرقت نقشی نداشتم، من یک کارگرم که مدتی است پس از فوت مادرم و ازدواج مجدد پدرم از شهرستان به شهریار آمده و از پدرم جدا شدهام و اکنون با خواهرم زندگی میکنم و با کارگری خرجی درمیآورم.
هر سه متهم پس از این اظهارات با دستور علی وسیلهایردموسی؛ برای ادامه تحقیقات دراختیار مأموران اداره آگاهی قرار گرفتند.