آیا واقعا در ۱۶ سالگی درس و مدرسه را رها کردید؟
بله. واقعا نمیفهمیدم مهندس بودن یعنی چه، اما میدانستم میخواهم در
دنیای ماشینها باشم. من عاشق پیاده کردن موتورهای قدیمی بودم. سریعترین
راه شاگردی و کارآموزی بود. به همین خاطر در شانزده سالگی مدرسه را ترک
کردم و در شرکت محصولات خودرویی AP مشغول به کار شدم.
و ظاهرا به موسیقی پانک راک هم علاقهمند بودید.
راستش را بخواهید هنوز هم هستم. این سبک موسیقی جوانی من است. در مسیر
رسیدن به اینجا هم به آهنگهای استرنگلرز گوش میدادم. وقتی سوار ونتیج V8
مدل ۱۹۸۰ خودم میشوم، هیچ چیز بهتر از این نیست که کاستی از گروه
بومتاون رتس را توی ضبطصوت ماشین بگذارم. این موسیقی مرا به دورانی
میبرد که موهای سیخسیخی داشتم و اهل زیادهروی بودم.
چه شد که به تخصص گرفتن در زمینه مهندسی سیستم انتقال نیرو علاقهمند شدید؟
فکر میکنم این رشته هم همانقدر که من آن را انتخاب کردم، مرا انتخاب کرد.
من همیشه عاشق جعبهدندهها بودم. مجموعهای از کتابها در مورد ساختن
ساعتهای چرخدندهای جمعآوری کردهام و میخواهم بعد از بازنشستگیام به
ساختن ساعتهای مچی و دیواری مشغول شوم. این دو شباهتهای بسیار زیادی به
هم دارند و هر دو از دندهها برای کاهش یا افزایش نیرو استفاده میکنند. در
ابتدای کارم در AP، کار روی نخستین سیستم انتقال نیروی دو کلاچه را تجربه
کردم که البته با سیستم الکترونیک آنالوگ چندان تعریفی نداشت.
زمانی که شما در نیسان مسئول بودید، استفاده از جعبهدندههای
متغیر در خودروهای این شرکت بسیار رایج شد. نمیخواهید بهخاطر این موضوع
عذرخواهی کنید؟
به هیچ وجه. به قول معروف: هر کسی را بهر کاری ساختند. برای بسیاری از
خودروها جعبهدندههای متغیر بهترین راهحل هستند. البته این موضوع درمورد
خودروهای آستون مارتین صادق نیست. من همیشه از اینکه در سیستمهای
انتقالمان از دو سر طیف برخوردار هستیم، راضی بودهام، یعنی در یک سر، یک
سیستم خودکار و در سر دیگر یک جعبهدنده دستی تمام عیار. تا زمانی که
خریداری برای جعبهدندههای دستی وجود داشته باشد، ما آنها را تولید
خواهیم کرد.
وقتی دوربینهای خبرنگاران روی کارلوس گون نباشد، او چهگونه آدمی است؟
او آدم فوقالعادهای است؛ باید سعی کنید او را درک کنید. او فردی آرام و
منطقی است و این قابلیت را دارد که سوال درست را در لحظه درست مطرح کند.
گون همچنین توانایی فوقالعادهای در متقاعد کردن دیگران دارد.
با توجه به اینکه شما خودتان را تا ردههای بسیار بالای نیسان رسانده بودید، احتمالا ترک این شرکت برایتان خیلی سخت بوده است.
از برخی جهات سخت، اما از برخی نظرها هم کار راحتی بود. من آن زمان پنجاه
ساله بودم و داشتم از کارم در نیسان لذت میبردم. من عاشق ماشینها هستم،
بودجه هنگفتی در اختیار داشتم و ما هر سال روی ساخت ۱۰مدل جدید کار
میکردیم. اما از طرف دیگر هم داشتم خودم را گول میزدم. من در جایگاهی
نبودم که میخواستم باشم. پیشنهاد مدیرعاملی آستون مارتین، مرا از خواب
درآورد. اگر میخواهید اسمش را بگذارید بحران میانسالی، اما من با خودم
فکر کردم: «من که هرگز مدیرعامل نیسان یا رنو نخواهم شد» و این فکر، انتخاب
را برایم راحت کرد.
وقتی به آستون مارتین آمدید با چه مواجه شدید؟
با میزان زیادی از شور و اشتیاق روبهرو شدم اما این کمپانی مدت ۱۸ماه
بدون مدیرعامل اداره شده بود و همین موضوع کمی اوضاع را به هم ریخته بود.
اولین کارم تدوین یک برنامه جامع بود و بعد سعی کردیم سرمایه لازم را
برای اجرایی کردن آن تامین کنیم. تنها بعد از تامین شدن سرمایه بود که
افراد در آستون مارتین متوجه تفاوت شدند. ما نهتنها برای ساخت یک خودروی
جدید، بلکه برای چهار مدل جدید و دو نسخه ویژه در هر سال سرمایه لازم را
داشتیم. آنوقت بود که همه هیجانزده شدند.
که یکی از آنها، خودرویی تمام الکتریکی است. آیا واقعا فکر میکنید جهان آمادگی یک آستون مارتین تمام الکتریکی را داشته باشد؟
کاملا! وقتی وارد آستون مارتین شدم، براساس تجربیات گذشتهام این مساله را
روشن کردم که جهان به سمت الکتریکی شدن پیش میرود و بهسرعت درحال تغییر
و تحول است. ما در سالهای اخیر چیزهایی مانند رسوایی دیزلی فولکسواگن و
یورش تسلا را تجربه کردهایم و حالا پورشه و جگوار هم مشغول ساخت خودروهای
الکتریکی خود هستند. انگار ناگهان همه متوجه شدهاند آینده فرارسیده است.
یک بار شما گفتید آستون مارتین در تاریخ ۱۰۳ساله خود تنها دو سال سودآوری داشته است. چهطور میتوانید این را تغییر دهید؟
مساله سر پول درآوردن نیست، هرچند که ما باید این کار را انجام دهیم. مساله
اصلی تضمین موفقیت بلندمدت برند است. من فکر میکنم ما روی معدن طلا
نشستهایم. احتمالا ما نزدیکترین کمپانی خودروسازی به فراری هستیم. با
آنها فرق داریم و نمیخواهیم مثل آنها باشیم، اما شباهتهای زیادی وجود
دارد و همگی خوب ارزش فراری را میدانیم.
فکر میکنید کارنامه کاریتان را در استون مارتین به پایان برسانید؟
امیدوارم اینطور باشد، البته نه همان آستون مارتینی که به آن وارد شدم.
میخواهم این شرکت به اوج موفقیت برسد و اثبات کند برای موفقیت در
خودروسازی، این کلیشه که باید سالانه ۶میلیونخودرو تولید کرد، تصوری
اشتباه است. یک کمپانی کوچک نیز میتواند به موفقیتهایی کلان دست پیدا
کند.
اخیار خودرو