به گزارش پدال نیوز، اگر به هر کدام از نمایشگاههای اتومبیل که سالانه برگزار میشوند سر بزنید، حداقل یک خودروی پر زرق و برق را در میان انبوهی از مدلهای تولیدی میبینید که با عدممحدودیتهای رایج مدلهای تولیدی در فرم بدنه و جزئیات طراحی کابین، درخشش خاصی را ایجاد کرده است. این خودروها که در اصطلاح معمول از آنها به عنوان خودروهای «مفهومی» یا «کانسپت» یاد میشود، نهتنها روح حاکم بر دپارتمان طراحی یک خودروساز را به نمایش میگذارند، بلکه فرصتی را برای یک خودروساز بهوجود میآورند که در قالب آنها، نشانههایی از تمهای طراحی و مسیر آینده محصولات خود را مجسّم کند.
در ادامه میخواهیم برخی از کانسپتهای شگفتانگیز تاریخ خودروسازی را مرور کنیم. این لیست البته نمیتواند به صورت کامل و جامع تلقی شود و هنوز هم ممکن است برخی کانسپتهای دیگر ارزش قرار گرفتن در آن را داشته باشند. در هر صورت، این لیست را با بیوک وای-جاب که یک طرح نمادین از هارلی اِرل (Harley Earl) است، شروع میکنیم.
بیوک وایجاب
بیوک وایجاب در بیشتر جاها به عنوان اولین خودروی کانسپت شناخته میشود و
در واقع زاییده ذهن «هارلی ارل»، طراح قدرتمند جنرالموتورز در سال ۱۹۳۸
بوده است. وایجاب به عنوان یک خودروی ایدهپردازانه بر اساس شاسی بیوک
ساخته شد و در آن تکنولوژیهای بروزی مانند چراغهای جلوی پنهان، شیشههای
خودکار و یک سقف اتوماتیک به کار گرفته شده بود که در پشت صندلیهای عقب
پنهان میشد.
وایجاب نسبت به خودروهای همعصرش، طول بیشتر، ارتفاع کوتاهتر و عرضِ جمعوجور تری داشت و در همین حال، این عرض در عقب بدنه، اضافه میشد. همچنین بیوک وایجاب به عنوان خودروی شخصی جناب «اِرل» مورد استفاده قرار میگرفت. جالب اینکه وی هر سال رنگ مشکی بدنه خودرویش را تعویض میکرد. وایجاب در سال ۱۹۴۷ اندکی تغییرات به خود دید و مواردی چون شانههای گلگیرهای عقب و دکمههای فشاری دستگیرههای درها به آن اضافه شدند. «ارل» به رانندگی به این خودروی شخصیاش همچنان ادامه میداد تا اینکه مدل فوقالعاده و «خودروی نمایشی» بیوک لاسابر در سال ۱۹۵۱ از راه رسید.
دوج فلیتوینگ
کانسپت دوج فلیتوینگ که در سال ۱۹۶۱ توسط «گیا» طراحی شده بود، جذابیتهای زیادی در خود داشت. ولی اولین و مهمترین آنها، طراحی عجیب وغریب به کار رفته در آن بود. فلیتوینگ دقیقاً یک کانسپت زیبا نبود، ولی در زمانی بسیار قبل از اینکه بامو این سبک از طراحی را ظریف و شیک کند، قدمی بزرگ رو به جلو برداشته بود. نمای عقب این خودرو، کاملاً بینقص بود؛ چهار چراغ گرد و یک انحنای کرومی که بالههای عقب را به سقف متصل میکرد. از دیگر المانهای جذاب در سقف فلیتوینگ، میتوان به یک جفت خط برآمدگی کناری در امتداد شیشه جلو تا انتهای سقف اشاره کرد.
این خطوط برآمدگی، روشی هوشمندانه برای پنهان کردن مفاصل و سیمکشی موردنیاز برای درهای پروانهای بودهاند. این درها به سمت بالا باز میشدند و بستن آنها تنها با استفاده از لمس یک دکمه انجام میشد. مکمّل این درها، نوار پلاستیکی محافظ دستی بود که با استفاده از یک مدار الکتریکی وجود مانع را بر سر راه در تشخیص میداد. نکته اصلی حامیان این کانسپت، دیدِ مناسبی بود که برای ناحیه جلوی خودرو ارائه میداد؛ چرا که در این حالت، ستونهای بدنه در عقب درها حذف شده بودند. با این حال، اگر ابعاد پنجرهها و این حقیقت که آنها را نمیتوان پایین آورد، درنظر بگیرید، می توان تصور کرد که در یک روز آفتابی چقدر شرایط میتوانست دشوار شود.
از طرفی، اگر از زاویهای دیگر به این کانسپت نگاه کنید، یک نمونه اولیه تقریبی از بیوک ریوریا مدلهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ را میتوانید ببینید؛ با همان پیشانی برآمده، شانههای جمعشده و پنجرههای کناری بدون ستون.
فورد گایرون
از میان تمام کانسپتهای فضایی که از «دیترویت» بیرون آمدهاند، به جرأت
میتوان گفت که فورد گایرون در سال ۱۹۶۱ یکی از فریبندهترین آنهاست. تیم
طراحی این کانسپت در فورد به رهبری الکس ترمولیس (Alex Tremulis) و سید مید
(Syd Mead) این کار خارقالعاده را انجام دادند. «ترمولیس» سالهای جنگ در
پایگاه «رایت فیلد» در دیتون، در ایالت اوهایو به فعالیت فوقسری در
زمینههایی چون طراحی سفینههای فضایی پیشرفته، نظریه ژیروسکوپی، سطوح
پیشرفته آئرودینامیک و بر اساس بسیاری از گزارشها، به خلق کانسپت از
فضاپیماها و تجهیزات فرازمینی مشغول بود. «مید» نیز یک متخصص «جلوههای
آینده» بود که بعدها به عنوان مشاور و طراح فیلمهای مختلف علمیتخیلی
مانند «بلِید رانر»، «استار ترک»، «ترون» و … فعالیت کرد. با توجه به
پیشزمینههای این دو نفر، نتیجهای مانند «گایرون» چندان هم دور از انتظار
نخواهد بود.
کانسپت فورد گایرون در نمایشگاه اتومبیل نیویورک در سال ۱۹۶۱ رونمایی شد؛ جایی که جامعه آن زمان با شور و حرارت خاصی نسبت به آن واکنش نشان داد. در نشست خبری، فورد تنها به این نکته اشاره کرد که این کانسپت میتواند اشاراتی به منابع پیشرانه آینده مانند «پیلهای سوختی» و همینطور تکنولوژیهای جدیدی مانند سیستم راهبری بر روی داشبورد و یک تلفن بیسیم داشته باشد. گایرون که بر روی دو چرخ حرکت میکرد، از نظر تئوری میبایست با استفاده از ژیروسکوپ مورداستفاده در ساختار خودرو، تعادل خود را پیدا میکرد. با این حال، مشکلات این وسیله نقلیه فضایی با بدنه فایبرگلاس از نظرها دور نماند. گایرون که از یک موتور کوچک الکتریکی استفاده میکرد، تنها میتوانست در حدود سرعت ۸ کیلومتر بر ساعت کارآیی داشته باشد. ولی حداقل، سیستم فرمان با «فعالسازی کنسولی» کار میکرد.
همچنین به این نکته نیز باید اشاره کرد که این کانسپت در سال ۱۹۶۲ در حالی که در ساختمان «فورد روتیوندا» در دیربورن (Dearborn) در معرض نمایش قرار گرفته بود، به طور کامل در آتش سوخت. پس از آن، از بین دو نمونه ساخته شده از این خودرو که وجود آنها تأیید شده، یکی از آنها به طور اسرارآمیزی در زمان مرگ «ترمولیس» در اوایل دهه ۱۹۹۰ ناپدید شده و دیگری در مالکیت اولیه جو اوروس (Joe Oros) طراحی موستانگ قرار داشته که بعداً به یک کلکسیونر ناشناس در سال ۲۰۱۲ فروخته شده است.
جیام X استیلتو
این کانسپت که در سال ۱۹۶۴ در نمایشگاه اتومبیل نیویورک به نمایش گذاشته
شد، بیشتر شبیه به یک تویوتا 2000GT است که بیش از حد کشیده شده باشد.
دماغه مخروطیشکل بدنه میتواند یک کلاهک هستهای را به ذهن متبادر کند و
در همین حال، خطوط طراحی بدنه برخی محصولات آینده جنرالموتور در اواخر دهه
۱۹۶۰ میلادی مانند مدلهای مختلف پونتیاک (نمای جلو) و کادیلاک الدرادوی
مدل ۱۹۶۷ (نمای عقب) را پیشبینی میکنند.
ولی جذابیت کانسپت X استیلتو بیشتر به خاطر چیزهایی است که ندارد؛ یعنی خط درها و ستونهای وسط بدنه. تنها برش موجود در بدنه این کانسپت، یک جفت هواکش در پشت گلگیرهای جلویی هستند. همچنین ترمزهای هوایی جمعشونده را نیز نباید فراموش کرد که میتوانند از پشت چرخهای عقب بیرون بیایند.
سرنشینان برای ورود به این خودرو میبایست، از پشت آن، بالا بروند؛ موضوعی که شاید منجر به ایجاد یک مکان دلنشین و صمیمی در داخل کابین شود. در داخل کابین، چیزی که بیشتر از همه جلبتوجه میکند، نمای کاملاً باز و بدونمانع نسبت به روبروی سرنشینان است. در این حالت، راننده میتواند از طریق حداقل ۱۶ صفحه به اطلاعات لازم دسترسی داشته باشد و اینکه بیشتر کنترلها از سفینههای فضایی الهام گرفته شدهاند.
کرایسلر آتلانتیک
کرایسلر که در سالهای دهه ۱۹۹۰ میلادی از وجود معاون اجرایی، باب لوتز
(Bob Lutz) بهره میبرد، خودروهای کانسپت بینظیری ارائه میکرد و معمولاً
از ستارههای نمایشگاه دیترویت به شمار میآمد. از وایپر اولیه گرفته تا
پلیموث پرونتو و کانسپتهای مختلف جیپ و همینطور کانورتیبل «۴ در»
کرایسلر فائتون، این کمپانی در طول سالیان نمایشی منحصربهفرد از ایدهها
داشته است. انتخاب یک کانسپت از این دوره، کار چندان آسانی به نظر نمیآید،
ولی شاید کرایسلر آتلانتیک در سال ۱۹۹۵، بهترین نماینده این دوره پُر شور و
هیجان در خودروهای نمایشی این کمپانی باشد.
«لوتز» یک عاشق بهتماممعنای دنیای خودروها بوده (و هست) و بنابراین، همیشه در مراسمهایی مانند گردهمایی بهترینها در «پبل بیچ» حضور داشته است. در این مراسم، مدلهای کلاسیک پیش از جنگ جهانی و از جمله محصولات «بوگاتی» مورد ستایش قرار میگرفتند. درنظر بگیرید که در سال ۲۰۰۳، یکی از دو بوگاتی آتلانتیک توانست عنوان «بهترین نمایش» را در پبل بیچ از آنِ خود کند. در حالی که در آن زمانها، مینیونها و مدلهای جیپ، مهمترین محصولات کرایسلر بودند، این کمپانی در این اواخر، سدانهای LH را با طراحی مدرن به نسبت دوره خود، ارائه کرده بود. در همین حال، «لوتز» رؤیاهایی فراتر از این داشت؛ اینکه چرا کرایسلر نتواند چیزی بسازد که همانند کلاسیکهای دوره پیش از جنگ جهانی، تحسین همگان را برانگیزد؟ البته، پلتفرم مناسب برای چنین کاری نیز وجود نداشت. جایگاه کرایسلر در ردهای پایینتر از برندهای لوکس بود و مشکل همیشگی «هزینه و بودجه» نیز همراه آنها بود. ولی «لوتز» این افکار را دور انداخت و طرح «آتلانتیک» را بر روی یک دستمال کاغذی کشید. کانسپت آتلانتیک از نسبتهای خارقالعاده در طراحی خود استفاده میکرد و موتور آن نیز یک هشت سیلندر تخت بود که از ترکیب دو چهار سیلندر «نئون» ساخته شده بود. آتلانتیک شباهتهایی عجیب و شگفتانگیز با یک مدل کلاسیک سطح بالا داشت و رویکرد گستاخانه کرایسلر را در آن دوره، کاملاً برآورده میکرد.
لینکلن فیوچرا
همین که بگوییم این همان «بتموبیل» است، به نظر میرسد که کافی باشد. این کانسپت توسط «گیا» در ایتالیا در سال ۱۹۵۴ ساخته شد و با بدنهای به رنگ سفید مروارید در نمایشگاه اتومبیل شیکاگو در سال ۱۹۵۵ به نمایش درآمد. البته به جز ابروهای بالای چراغهای جلو، هیچ نشانه دیگری از آینده مدلهای لینکلن در این کانسپت دیده نمیشد. ولی برخلاف دیگر کانسپتها، فیوچرا بر اساس یک شاسی واقعی ساخته شده بود و امکان رانندگی با آن وجود داشت. بنابراین وقتی استودیوی فیلمسازی MGM به دنبال یک اتومبیل رؤیایی برای حضور در فیلم سال ۱۹۵۹ گلن فورد (Glenn Ford) و دبی رینولدز (Debbie Reynolds) با عنوان «با یک بوسه آغاز شد»، فورد این خودروی کانسپت را به آنها اجاره داد و استودیو نیز آن را به رنگ قرمز درآورد. پس از آن، فورد این خودرو را با هزینهای ناچیز به جورج باریس (George Barris) فروخت و او هم آن را در شرایطی نهچندان مناسب در فروشگاه خود، «نورث هالیوود» نگهداری کرد.
وقتی «فوکس قرن بیستم» نیاز فوری به یک بتموبیل برای سریال تلویزیونی سال ۱۹۶۶ پیدا کرد، «باریس» کانسپت فیوچرا را از مخفیگاهش خارج کرد و رنگ و لعابی تازه به آن بخشید. از جمله اینکه برای بالهای عقب خودرو، طرح جدید ایجاد کرد، چرخهای «رادِر» به آن بست و بدنه آن را نیز با رنگ مشکی با طرحهایی از نارنجی رنگآمیزی کرد. به این ترتیب، بتموبیل اولیه شکل گرفت. فیوچرا برای فورد، هزینهای برابر ۲۵۰ هزار دلار در بر داشت. در همین حال، «باریس» توانست آن را در حراج «اسکاتدیل» در بارت-جکسون به مبلغ ۴ میلیون و ۶۲۰ هزار دلار بفروشد.
مزدا فورای
از زمان رونمایی از نسل اول مزدا 3 در سال ۲۰۰۴، این خودروساز ژاپنی زبانهای طراحی مختلفی را آزمایش کرده است. در گذشته نهچندان دور، مزدا به سراغ زبان طراحی «ناگاره» رفته بود که المانهای وحشی و ارگانیک آن را در قالب کانسپت فورای در سال ۲۰۰۷ میتوان دید. خطوط بیشمار که به صورت مواج جریان مییابند، کاملاً ویژگیهای طراحی «ناگاره» را که در زبان ژاپنی به معنای «جریان» است، بازتاب میدهند. در میان تمام کانسپتهای مزدا از این زبان طراحی، هیچ کانسپتی مانند «فورای» نتوانسته این سطح از ناگاره را به نمایش بگذارد. این کانسپت در نمایشگاه دیترویت سال ۲۰۰۸ سر و صدای زیادی بر پا کرد.
با وجود جذابیت بینظیر فورای، طراحی «ناگاره» نتوانست در چهره اصلی محصولات مزدا جایگاهی پیدا کند. تنها خودروی تولیدی که به طور مستقیم از ظاهر فورای استفاده کرد، مزدا 5 مینیون است که در حال حاضر نیز روزهای پایانی عمرش را سپری میکند.
مرسدسبنز C 111
در اواخر دهه ۱۹۶۰ و طول دهه ۱۹۷۰ میلادی، مرسدسبنز جایگاهی در بین خودروهای فانتزی و خیالی نداشت و هیچ نمونه ایدهپردازانهای از اشتوتگارت بیرون نمیآمد. بنابراین وقتی دایمر از کانسپت C 111 در نمایشگاه فرانکفورت در سال ۱۹۶۹ رونمایی کرد، به نوعی دنیای اتومبیل را شگفتزده ساخت. این خودرو با بدنه تهاجمی و درهای «گالوینگ» و طراحی دو سرنشینه موتور وسط توجهات زیادی را به خود جلب کرد؛ با این حال، مرسدسبنز آن را فقط به عنوان یک نمونه وسیله نقلیه تحقیقاتی درنظر گرفت. برای پیشرانه C 111 از یک موتور روتاری استفاده شده بود که در نهایت، قدرتی به میزان ۲۸۰ اسببخار به همراه داشت. این قدرت برای رسیدن به حداکثر سرعت ۲۶۰ کیلومتر بر ساعت کفایت میکرد.
سال بعد، کانسپت زیباتر C 111-II با طراحی جدید بدنه ارائه شد که از یک موتور قدرتمندتر بهرهمند شده بود. در این خودرو، یک موتور با ۴ روتور «وانکل»، قدرتی به میزان ۳۵۰ اسببخار تولید میکرد و حداکثر سرعت را به ۳۰۰ کیلومتر بر ساعت افزایش داشت. با این حال، وقتی قیمت بنزین رو به افزایش گذاشت، استفاده از این موتور وانکل نیز چندان مقرونبهصرفه نبود. بر این اساس، دایملر یک موتور دیزلی را به خودروی تحقیقاتیاش اضافه کرد. برای سال ۱۹۷۸، یک نسخه جدید از C 111 به نمایش گذاشته شد و سال بعد نیز با یک سری تجدیدنظرهای متعادل در طراحی و یک موتور ۵۰۰ اسببخاری V-8 همراه شد. در این مرحله، این کانسپت فاصله زیادی با C 111 اولیه داشت و تبدیل به نمونهای شد که هوادران گالوینگ، رؤیای آن را برای نسل بعدی این مدل در سر میپرواندند؛ آن هم با وجود اینکه دایملر چنین رویکردی را دنبال نمیکرد.
کادیلاک سیکستین
این کانسپت را «باب لوتز» با سطوحی تیز و گوشهدار طراحی کرده بود و در آن از یک موتور ۱۳/۶ لیتری V-16 استفاده شده بود که گفته میشد ۱۰۰۰ اسببخار قدرت تولید میکند. کادیلاک سیکستین در نمایشگاه بینالمللی اتومبیل امریکای شمالی در سال ۲۰۰۳ در دیترویت به نمایش گذاشته شد و نامگذاری آن به افتخار کادیلاکهای با پیشرانه V-16 در دهه ۱۹۳۰ میلادی صورت گرفته بود. این کانسپت در نگاه اول فاصله بسیار زیادی از یک خودروی تولیدی داشت، ولی صحبتهای زیادی در مورد ارائه یک مدل پرچمدار «سیکستین»، حتی بدون استفاده از یک موتور با تعداد سیلندرهای زیاد مطرح بود و این بحثها تا سال ۲۰۰۷ نیز ادامه یافت. در هر حال، سیکستین در کنار کانسپت سوپرماشین «سیِن» در سال ۲۰۰۲، بخشی از طراحی و مهندسی آینده محصولات کادیلاک را نشان میداد.
سیکستین بهتدریج به یک زبان طراحی با عنوان «هنر و دانش» رشد پیدا کرد و تبدیل به خطوطی راهنما برای خودروهای امروزی مانند ATS و نسل سوم CTS شد. همچنین مدل آینده کادیلاک CT6، اگرچه ویژگیهای افراطی مانند یک موتور ۱۶ سیلندر را در خود ندارد، ولی میتوان گفت که اگر کانسپت سیکستین قبلاً وجود نداشت، احتمالاً این خودروی رؤیایی کادیلاک نیز متولد نمیشد.
جی ام Xp-21 فایربرد
در آغاز «عصر جت»، جنرالموتورز در خودروی فانتزیاش، تا حدّ امکان از المانهای آیندهنگرانه استفاده کرده بود. بدنه باریک و لولهای، دماغه مخروطیشکل، بالهای دوگانه همراه با یک بال عقب، باعث میشدند تا XP-121 فایربرد بیشتر شبیه یک جت جنگنده «جادهای» به نظر برسد. راننده با استفاده از یک پوسته مفصلی، وارد کابین تکسرنشینه این خودرو میشد و برای پیشرانه نیز از یک موتور بنزینی توربینی «ورلفایر توربو-پاور» استفاده شده بود. این موتور ۳۷۰ اسببخاری، در نوع خود، یکی از اولینها در صنعت اتومبیل محسوب میشد و در آزمایشگاههای تحقیقاتی جنرالموتورز توسعه داده شده بود.
با این حال، در بروشور این کانسپت در سال ۱۹۵۳ مطلبی درج شده بود که بیشتر ناامید کننده برداشت میشد تا تهییج کننده:
این کانسپت در جهت خط جدید خودروهای جنرالموتورز قرار ندارد و هرگز در یک بزرگراه عمومی دیده نخواهد شد. در واقع، این خودرو تنها برای تست و حضور در پیست آزمایشی ساخته شده است.
این فایربرد بعدها با پسوند عدد یونانی I، با حالوهوایی مشابه در قالب
فایربرد II چهار سرنشینه در سال ۱۹۵۶ معرفی شد. همچنین یک فایربرد III با
ظاهری «موشکیتر» در سال ۱۹۵۹ و همینطور یک فایربرد IV که ظاهری نزدیکتر
به یک «اتومبیل» داشت، در سال ۱۹۶۴ ارائه شدند. با اینکه این خودروها در
عمل متفاوت از یکدیگر بودند، ولی همگی حاوی یک پیام بودند؛ پیامی که در
بروشور اولین فایربرد آمده بود:
سندی دیگر از رهبری جنرالموتورز در عرصه طراحی، در عرصه مهندسی.
دوج دئورا
دماغه صاف و کابین برآمده در ونها و پیکاپها، در دهه ۱۹۶۰ میلادی رواج زیادی داشت. با این حال، کانسپت دوج دئورا از این نظر، شبیه به هیچ خودروی دیگری نبود. دئورا، برخلاف دیگر کانسپتها که توسط یک خودروساز ساخته میشدند، توسط «سفارشیسازها» تولید شده و در نهایت، کرایسلر نام خود را بر روی آن قرار داد. «برادران الکساندر» طرح اولیه این کانسپت را ریختند و از هری بنتلی بردلی (Harry Bentley Bradley) خواستند تا آن را طراحی کند. «بردلی» در آن زمان به عنوان یک طراح برای جنرالموتورز کار میکرد. وی کسی بود که بعداً به روند آغاز به کار «هاتویلز» کمک کرد. تنها مشارکت کرایسلر در این پروژه، فراهم کردن یک دوج A100 پیکاپ بود. سپس براداران الکساندر آزادیعمل بسیاری به خرج دادند و با استفاده از قطعاتی از محصولات مختلف فورد و یک شورولت «کورور»، ایده خود را به واقعیت تبدیل کردند. در طراحی این کانسپت، هیچ برشی در کنارهها درنظر گرفته نشده بود و بنابراین در جلوی تراک، یک در ورودی سرنشینان به سبک «بامو ایزتا» تعبیه شده بود.
سقف خودرو نسبت به A100 اولیه، به اندازه ۱۵ اینچ یا ۳۸ سانتیمتر پایین آمده بود و همین طور موتور شش سیلندر کرایسلر نیز به همین میزان عقبتر نشسته بود. این موضوع به جبران فضای داخلی موردنیاز برای ایجاد این خطوط بدنه فراموشنشدنی، کمک بسیاری میکرد. تا آماده شدن کامل «دئورا»، کرایسلر آن را برای دو سال در نمایشگاهها ارائه میکرد. این خودرو در نمایشگاه «اتوراما» در سال ۱۹۶۷ تعداد ۹ جایزه و از جمله جایزه «ریدلر» را از آنِ خود کرد. همچنین در سال ۱۹۶۸، دئورا تبدیل به یکی از اولین مدلهای اسباببازی «هاتویلز» شد و همینطور به زودی در میان کیتهای AMT قرار گرفت. در سال ۲۰۰۹، حراجی « آر. ام. ساتهبیز» نمونه اولیه این کانسپت را در ابعاد بزرگ به قیمت ۳۲۴ هزار دلار فروخت.
هولدن اِفیجی
افیجی با ارتفاع پایین و فرم کشیده افراطیاش، مسلماً شانسی برای ورود به عرصه تولید نداشت. هولدن، خودروساز استرالیایی در سال ۲۰۰۵ در سیدنی و در سال ۲۰۰۷ در نمایشگاه دیترویت از این کانسپت رونمایی کرده بود. ولی به نتیجه نرسیدن این کانسپت خبر بدی برای بسیاری از ناظران بود؛ چرا که افیجی نشانههای زیادی از تاریخ دهههای گذشته خودرو در خود داشت.
در همین حال، افیجی نگاهی به آینده داشت و از هولدن FJ سدان مدل ۱۹۵۳ الهام گرفته شده بود. در این خودرو از یک موتور سوپرشارژر ۶ لیتری LS2 V-8 بر روی شاسی یک C6 کوروت استفاده شده بود. این کانسپت هولدن، یکی از معدود کانسپتهای مدرنی بود که از همه لحاظ به گذشته وفادار مانده بود.
جیپ مایتی FC
وقتی نوبت به ساخت مدلهای کانسپتی میرسد که قابلیت رانندگی واقعی داشته باشند، تعداد محدودی از خودروسازان میتوانند عملکردی مانند جیپ داشته باشند. تیم طراحی جیپ به رهبری مارک الن (Mark Allen)، همیشه چندین نمونه کانسپت آماده برای حضور در همایش سالانه «جیپ سافاری» در «موآب» دارد. در همین حال، این تیم طراحی، یک نمونه خارقالعاده و با قابلیتهای بالا مانند جیپ مایتی FC را در کارنامه خود میبیند.
مایتی FC که بر روی استخوانبندی یک رنگلرِ «کشیده» ساخته شده است، اشارهای به مدلهای جیپ «فوروارد کنترل» در زمان طراح صنعتی، بروکس استیونز (Brooks Stevens) دارد. برای پیشرانه از یک موتور ۳/۶ لیتری پنتا استار V-6 استفاده شده که با یک گیربکس اتوماتیک و همینطور تایرهای غولآسای ۳۹/۵ اینچی همراه است. مایتی FC از معدود کانسپتهایی است که میتواند به راحتی تایرهای خود را حرکت دهد.
دوج توماهاوک
از لحاظ شرورانهبودن، کمتر کانسپتی میتواند به پای دوج توماهاوک برسد. کرایسلر در این کانسپت با استفاده از یک موتور بزرگ در یک وضعیت افراطی و غیرمنطقی، عملاً یک موتورسیکلت را بر اساس یک وایپر V-10 ساخته است. البته شاید نتوان کاملاً نام یک «موتورسیکلت» را بر روی آن گذاشت؛ چرا که از نظر فنی هنوز دارای چهار چرخ است و اگر دقت کنید، تایرهای باریک آن در جلو و عقب، به اندازه چند اینچ با یکدیگر فاصله دارند. ولی رانندگی با آن عملاً شبیه به راندن یک موتورسیکلت با یک موتور غولپیکر خواهد بود.
ولفگانگ برنهارد (Wolfgang Bernhard) که بعدها مدیر اجرایی کرایسلر شد، در سال ۲۰۰۳ در نمایشگاه اتومبیل دیترویت از این کانسپت رونمایی کرد و به این وسیله شگفتی بسیاری را برانگیخت. «برنهارد» گفته بود که این کمپانی درنظر دارد تعداد محدودی از توماهاوکها را تولید کند، ولی این کانسپت آنقدر غیرطبیعی و وحشی بود که نمیتوانست رنگ تولید را به خود ببیند. با این حال، ۹ نمونه ساخته شده از آن با قیمتی برابر ۵۵۵ هزار دلار برای هر کدام به فروش رسیدند که البته تحت نام «نیمان مارکوس» تولید و ارائه میشدند. این وسایل نقلیه، صلاحیت لازم برای حضور در جادهها را نداشتند و علیرغم زمان ۲/۵ ثانیهای در شتاب صفر تا ۱۰۰ و حداکثر تئوریک سرعت ۶۴۴ کیلومتر بر ساعت، کرایسلر پیشنهاد میکرد که توماهاوک، فقط به عنوان یک اثر هنری متحرک نگریسته شود. سال بعد، چینیها موتورسیکلتهای الهام گرفته شده از توماهاوک را برای فروش در بازارشان ساختند؛ البته در این موتورها به جای موتور V-10، از یک موتور تکسیلندر ۱۵۰ سیسی استفاده شده بود!