پدال نیوز- اتومبیلهای زهوار در رفته و در حال متلاشی شدن روی هم انباشته شده و معلوم نیست آن ماشینهای زیرین چه دردی تحمل میکنند تا آن بالایی بتواند به خوبی همه کوهها و مناظر دور و بر را تماشا کند. شبیه دیوارهای سه چهار متری، روی شانه هم ایستادهاند و بیصدا منتظر مرگ هستند. آنها پیش از مرگ، خود را تشییع میکنند.
به گزارش پدال نیوز ، ایران نوشت : چشمان خالی پیکان قراضه، پی روزهای خوش گذشته است. با کهنه رفیقان سر روی دوش هم گذاشته و خیره به افق ماندهاند. اینجا پر از چشمان خالی اتومبیلهایی است که دیگر با غرور در جادهها نمیتازند. آنها در حال احتضار روزهایی را مرور میکنند که تنشان پوشیده از گل و روبان بود و لحظههایشادشان را با بوقهای بریده بریده تقسیم میکردند یا آن صبح سرد زمستان که دختربچهای را به مدرسه میرساندند. فرقی نمیکند پیکان یا بنز، همه در انتظار قطعه قطعه شدن هستند؛ جاده تهران قم، جایی که ماشینها پیر و شکسته و وارفته دورهم نشستهاند تا لحظه مرگ از راه برسد؛ گورستان ماشینها.
برخلاف انتظارم بزرگترین مجموعه اسقاط ماشین تهران جای خلوتی است. آدم پیش خودش فکر میکند لابد با این همه آلودگی تهران باید هر روز شمار زیادی ماشین به این مجموعه بیایند، اما اینطور نیست. پارکینگهای بزرگ و خالی مجموعه اسقاط هم نشان میدهد رئیس مجموعه هم در شروع کار فکر میکرده اینجا پر از ماشین خواهد شد اما این اتفاق نیفتاده. در جاده قدیم تهران قم، مجموعه بزرگی برای اسقاط ماشینها در نظر گرفته شده که شامل 10 شرکت است و همه آنها در قالب یک سایت بزرگ فعالیت میکنند.
ابراهیم مناجاتی رئیس یکی از این شرکتها و رئیس هیأت امنای سایت است. با او همراه میشویم تا بیشتر با کار اسقاط خودرو و مجموعه آشنا شویم. از در ورودی که رد میشویم او توجه ما را به ورودی شرکتش جلب میکند و میگوید قرار است اینجا دفتر اداری بشود. ساختمان بزرگی که از پهلو شبیه یک اتومبیل است. چرخ و چراغ دارد و هنوز کامل ساخته نشده. با خودم میگویم نکند این را هم اسقاط کرده باشند؟
سوله بزرگی کنار دفتر اداری است. داخل سوله 20 پیکان و وانت و پژو در صف انتظار برای تخلیه و پرس هستند. مناجاتی کارکرد سوله را توضیح میدهد. اینکه؛ ابتدا روغن ماشینها را بیرون از محوطه در دو جوی بلند خالی میکنند. بعد در ورودی سوله، ماشین روی دستگاه میرود تا قطعاتش را پیاده کنند. در واقع یک جور مهندسی معکوس. اینجا همه چیز را از ماشین جدا میکنند و روی غلتک و نقاله به داخل سوله هدایت میکنند. جایی شبیه کشتارگاه. البته این کارها را سالها پیش انجام میدادهاند چون حالا آنقدر حجم کار پایین آمده که نقاله و غلتکها پر از خاک شده و معلوم است سالهاست کار نمیکنند. مناجاتی همینطور که تلفنش پشت هم زنگ میخورد میگوید: «این سوله برای روزی 100 تا 150 ماشین در نظر گرفته شده اما حالا فقط روزی دو سه تا ماشین اسقاط میکنیم و آن هم ارزش روشن کردن این دستگاهها را ندارد.» او از روزهای خوب این سوله میگوید و زمانی که 200 کارگر داشت و چرخش میچرخید اما حالا وسط سوله چند کارگر، بیصدا مشغول کار هستند. از در انتهای سوله که خارج میشویم مناظر جالبی میبینیم.
اتومبیلهای زهوار در رفته و در حال متلاشی شدن روی هم انباشته شده و معلوم نیست آن ماشینهای زیرین چه دردی تحمل میکنند تا آن بالایی بتواند بخوبی همه کوهها و مناظر دور و بر را تماشا کند. شبیه دیوارهای سه چهار متری، روی شانه هم ایستادهاند و بیصدا منتظر مرگ هستند. آنها پیش از مرگ، خود را تشییع میکنند. انگار نه انگار هر کدامشان روزی برای خودشان برو بیایی داشتهاند. کاش زبان داشتند و حرف میزدند یا مثلاً میشد از آنها پرسید بهترین خاطره زندگیت چه بود؟ گوشهای از محوطه چند مکعب آهنی یک متر در یک متر افتاده و مناجاتی میگوید هر کدام از این مکعبها سه تا ماشین هستند. سه ماشین!؟ خوب نگاه میکنم؛ هر قسمت یک رنگ خاص دارد. قرار است از اینجا به ذوب آهن فرستاده شوند.
کمی جلوتر 20 یا 30 ماشین به ترتیب در 2 خط به پهلو دراز شدهاند و مانند اتاق تشریح، چند نفر با دستها و لباسهای روغنی مشغول باز کردن قطعات؛ میل لنگ و شاتون و کمکها به تفکیک. جای دیگر هم آهنهای اضافه را جمع کردهاند و به نظر این وسایل سرنوشت متفاوتی از بدنه که به ذوب آهن سپرده خواهد شد، دارند.
کامیونتهایی کج و کوله که موتورشان باز شده و شیشههای کثیف و صندلیهایی که سرجایشان نیست. بعضی از کامیونها بجز شاسی و موتور چیزی رویشان نیست. از هیبت و شکوه سالهای پیش چیزی به جا نمانده. منتظر نماینده راهنمایی رانندگی هستند تا بیاید و گواهی فوتشان را امضا کند. قبل از گواهی فوت، باید مطمئن شوند که موتور آنها به هیچ وجه کار نمیکند و برای اینکار سوراخی توی بدنه موتور ایجاد میکنند که به تیر خلاص میماند. بعد هم مهر و عددی روی آن مینویسند که شبیه برگ آخر شناسنامه است. مناجاتی از آخرین مراحل مرگ اتومبیلها میگوید و وسواسی که برای از بین بردن کامل بدنه اتومبیل و شماره بدنه و شاسی آن وجود دارد: «بیشترین حساسیت روی این قسمت است تا به هیچ وجه نشود از ماشینی که از رده خارج شده، سوءاستفاده کرد. برای همین ما اینجا حسابی مراقب هستیم و تیم نگهبانی داریم.» این نگرانی از آنجایی میآید که بعضی افراد خلافکار میتوانند با سوءاستفاده از قطعات ماشینهای اسقاطی ماشین جدید سرهم کنند و با آن دست به خلاف بزنند بدون اینکه سندی از ماشین در نیروی انتظامی وجود داشته باشد. بنابراین مراحل صدور گواهی با دقت و حساسیت دنبال میشود.
علی با لباس و صورت روغنی و عینک قاب مشکی بزرگی روی صورتش مشغول جدا کردن بدنه مینیبوسی با مشعل برش است. از مینی بوس بیدر و پیکر، جز فرمان بزرگش و چند صندلی که پارچههایش توی باد تکان میخورد، چیزی نمانده است. پشت مینیبوس نوشته؛ خاوران تهرانپارس. روزی چند نفر را به مقصد میرسانده و شاهد چه بگو مگوهایی که نبوده. کنار این مینیبوس فیات چندتای دیگر هم دراز به دراز افتادهاند. سقفشان را بریدهاند و هر کدام را منظم گذاشتهاند جلوی بدنه. علی حدادی عینکش را درمیآورد میگوید: «حالا عکس بگیر.» او از سال 72 شغلش اسقاط کردن ماشین است و همانطور که بالای ماشین ایستاده میگوید: «کار سختی است. همهاش آتش است و آهن. یکبار هم از بالای یک کامیون افتادم پایین و دست و پایم اسقاط شد!» و میزند زیر خنده.
هر از گاهی صدای بلند کوبیدن پتکی روی آهن، سکوت گورستان را به هم میریزد. در ساعتی که آنجا هستم حتی یک ماشین هم به جمع ماشینها اضافه نمیشود. از مناجاتی دلیل کم رونقی کسب و کار را میپرسم. او به دو دلیل اشاره میکند: «برای کسی که ماشین قدیمی دارد 2 میلیون و 300 قیمت متقاعد کنندهای نیست و حاضر نمیشود با این قیمت، ماشینش را اسقاط کند. دلیل دیگر هم این است که حالا تنها منبع درآمد ما، شرکتهای واردکننده ماشین هستند که طبق قانون باید برای وارد کردن یک ماشین حداقل 4 تا 6 برگه اسقاط از ما بخرند. گاهی ما باید زمان زیادی منتظر بمانیم تا شرکتهای واردکننده از ما برگه بخرند یا وقتی برگه میخرند تا زمانی که پول را بدهند، خیلی طول میکشد و این باعث میشود خواب پول ما زیاد شود و نصرفد.» در واقع دست بالا را شرکتهای اسقاطی دارند که حاضرند پول خود را بخوابانند و ماشین بخرند و تا زمان گرفتن پول از وارد کننده، صبر کنند. یکی از دلایل دیگر هم که مناجاتی از آن میگوید زیاد شدن مراکز اسقاط در تهران است که باعث شده ماشینها بین آنها پراکنده شوند.
گورستان ماشینها را از بالای تپهای که اتاق سیار نگهبانی است نگاه میکنم. تا چشم کار میکند ساختمان و اتومبیلهایی است که روی هم چیده شدهاند یا در گوشه و کنار مشغول تکه تکه شدن هستند. باد سردی میوزد و صدای ناله ماشینهای خسته را با خود تا این بالا میآورد. توی اتوبان به سمت تهران که میآیم به اگزوز ماشینها نگاه میکنم و سنشان را حدس میزنم. آلودگی تهران از همین جا به استقبالمان میآید.