پدال نیوز: اگر قیمتگذاری شما اشتباه باشد به نوعی بازی فروش را خواهید باخت و در صورت عقبنشینی و تعدیل قیمت، اعتبار مجموعه خود را از دست خواهید داد و اگر خدمات مناسب نداشته باشید، در اصل حس اعتماد را در مشتری خود از دست میدهید.
به گزارش پدال نیوز، -بابک صدرایی : در کشورهای پیشرفته با اقتصاد باز و آزاد همواره رقابتی سخت و فشرده میان تولیدکنندگان وجود دارد و همین امر در کنار مسائل فرهنگی آنها که نشاتگرفته از مسائل اقتصادی و بهتبع آن اجتماعی است، باعث شده است فضای فروش و بازاریابی بهطور کلی متفاوت باشد.
رقابت فشرده و تنگاتنگ و سطح بالای انتظار مشتریان سبب شده است پارامترهای متعدد در موفقیت یک محصول معنی گیرند؛ از طراحی و مهندسی محصول، کیفیت تولید، نحوه بازاریابی و تبلیغ تا خدمات فروش و پس از فروش، همگی دستبهدست هم میدهند تا توجه تولیدکنندگان به همه عوامل معطوف شود و در زمینه خودرو و صنعت خودروسازی این امر حساستر میشود.
اما این داستان در کشور عزیزمان به گونه دیگری تعریف میشود که خود از شرایط اقتصادی و اجتماعی نشات میگیرد.
امر فروش همواره برای هر مجموعه تولیدی و بازرگانی از اهمیت خاصی برخوردار است و به نوعی، حیات آن سازمان را تضمین میکند، گرچه قبل از فروش باید بسترهای لازم به درستی پدید آید و در صورت عدم وجود آنها قطعا فروشی صورت نمیگیرد.
چنانچه محصول شما دارای طراحی، مهندسی و کیفیت مناسب نباشد با هزینههای هنگفت بازاریابی و تبلیغ هم نمیتوان کاری برای فروش محصول انجام داد.
اگر قیمتگذاری شما اشتباه باشد به نوعی بازی فروش را خواهید باخت و در صورت عقبنشینی و تعدیل قیمت، اعتبار مجموعه خود را از دست خواهید داد و اگر خدمات مناسب نداشته باشید، در اصل حس اعتماد را در مشتری خود از دست میدهید.
اما فضایی که تاکنون و به دلیل شرایط حاکم اقتصادی در کشور به آن اهمیت کمتری داده شده، فضای بازاریابی است.
بازاریابی در اصل مغز متفکر یک سازمان است که میتواند بهدرستی با روشهای مختلف، ارزش محصول و برند را نشان دهد. شما با تبلیغات و ترویج خلاقانه میتوانید ویژگیهای بارز محصول را به مشتریان نشان دهید و این امر زمینهساز فروش درست خواهد بود. فضای بازاریابی در اصل به فروش شما سمتوسو میدهد. اما آنچه بسیاری از شرکتها در انجام آن کوتاهی میکنند رویآوردن به تبلیغات غیرواقعی است که هیچ تناسبی با برند و ویژگیهای محصول آنها نداشته و در نهایت موجب تخریب برند و محصول میشود.
حس واقعی جامعه و مشتریان در درازمدت و با آمدن محصول و تجربه آن ایجاد میشود و اگر در درازمدت شعارهای بازاریابی شما با ویژگیهای محصول مطابقت داشته باشد، برند شما شکل میگیرد و تقویت میشود و همین امر ضامن فروش آتی شماخواهد بود. اما مسائل ذکر شده یک روی قضیه است، روی دیگر این است که فرض کنیم مشتری تمام موارد فوق را میپذیرد و وارد مراکز فروش میشود تا کالای خود را خریداری کند.
بهطور مثال آیا فضای مساعد فروش در مراکز فروش بسیاری از خودروسازان ما وجود دارد؟ در بسیاری از آنها هنوز تفکر سنتی غالب است و چون مشتری انتخاب دیگری ندارد پس مجبور است خرید کند، اما شرایط در سالهای گذشته کمی تغییر کرده است و در آینده نزدیک نیز با توجه به تحولات سیاسی کشور، سرعت آن بیشتر خواهد شد.
ممکن است ما از این امر خرسند باشیم که خودروهای جدید وارد چرخه تولید کشور میشوند و با خود تکنولوژی و پیشرفت میآورند. اما کار به اینجا ختم نمیشود، چراکه دید فروش و بازاریابی ما نسبت به محصول سنتی است؛ تناقض در اینجاست که آیا میشود یک خودروی مدرن را با روش سنتی فروخت؟
گرچه برای تغییر اصلی باید پارامترهای اقتصادی و اجتماعی تغییر کنند، فروش علمی است که تابع شرایط اقتصادی، اجتماعی و روانشناختی و فرهنگی است.
یکی از نکات آزاردهنده، وجود مدیران فروش در سطح کلان سازمانهاست که نسبت به جنس و نوع محصول حوزه خدمت خود هیچگونه دید و آگاهی ندارند و تنها برخی از آنها چند تکنیک ساده و قدیمی را آموختهاند که آنهم در شرایط بحرانی و با تغییر شرایط
کارساز نخواهد شد.
البته در سازمانها و مراکز فروش افراد خبره از لحاظ دانش محصول و روانشناسی فروش کمیاب هستند، چراکه به این حوزه در سازمانها توجهی نشده و آموزشی صورت نگرفته است و با این روند فعلی در آینده، بسیاری از فروشندگان با دردسرهای بزرگ
روبهرو میشوند، پس برای تغییر باید اصلاحات را از پایه آغاز کرد و نگرش کلی سازمانها را تغییر داد، زمان به این سمت پیش میرود که مناسبات اجتماعی و انتظارها در حال تغییر است و سازمانهای زیرک مدتهاست که برنامهریزی کردند تا در روز رقابت پیش بیفتند.