او درباره ماجرای قتل گفت: وقتی سوار ماشین شدم به زور روشنش کردم. من رانندگی بلد نبودم یکجوری ماشین را راه انداختم آرام حرکت کردم به تونل رسیدم.ذوق کردم پیاده شدم دوباره سوار شدم می خندیدم مامورها شک کردند بازداشت شدم. می خندیدم فکرکردند از قتل خوشحالم اما من چون ماشین بردم(رانندگیکردم) خنده کردم.
مقتول البته زنی بود تنها که برای گذران زندگی در یک آژانس کار می کرد و خرج زندگی دختر نوجوانش را می داد.
هنوز نمی دانم سرنوشت کدام تلختر است. زنی که با پراید نانش را تامین می کرد یا جوانی که همه خوشیاش نشستن پشت فرمان پراید بود؟