پدال نیوز: به یادآوردن خاطرات بامزه برای من که دائم با قتل سروکار دارم، کار سختی است و مثلا در بهترین حالت، ممکن است پروندههای ما منجر به رضایت شود اما چندی قبل قتلی اتفاق افتاد که بدون درنظرگرفتن خود قتل، اصل ماجرا کمی بامزه است.
به گزطارش پدال نیوز به نقل از روزنامه شرق، بهیادآوردن خاطرات بامزه برای من که دائم با قتل سروکار دارم، کار سختی است و مثلا در بهترین حالت، ممکن است پروندههای ما منجر به رضایت شود اما چندی قبل قتلی اتفاق افتاد که بدون درنظرگرفتن خود قتل، اصل ماجرا کمی بامزه است.
مقتول تازه سربازی را تمام کرده و با هزار زحمت و گرفتن وام، یک سمند خریده بود و چون پارکینگ نداشتند خودرو را جلو در خانه پارک کرده و خیلی مراقب ماشین بود. از طرفی برادر قاتل قرار بود از یک کشور خارجی بیاید و قاتل هم از شهرستان برای استقبال برادرش به تهران آمده و شب را در خانه یکی از اقوام مانده بود. روز بعد دو برادر تصمیم گرفتند با ماشین خودشان به شهرشان بازگردند اما قبل از اینکه از تهران خارج شوند، در شهر گم شدند تا اینکه برادر قاتل از او خواست کمی تنقلات بخرد تا بخورند.
قاتل دراینباره گفت: «من ماشین را گوشه خیابان پارک کردم و به سمت یک سوپرمارکت رفتم و برادرم هم در ماشین نشسته بود». قاتل در بازجوییها گفت: «دوستی داشتم که اسمش «صمد» بود و ما بهشوخی او را «سمند» صدا میکردیم، مثلا میگفتیم سمند چطوری، سمند چه خبر، سمند چه میکنی. وقتی از ماشین پیاده شدم و به سمت سوپرمارکت میرفتم، صمد زنگ زد و من به او گفتم چطوریسمند و من مرتب سعی میکردم سمند را تکرار کنم و سربهسر صمد بگذارم».
این جوان دقیقا جلو در خانه آن جوانی که تازه سربازیاش تمام شده و سمندی خریده، ایستاده بود و مقتول تصور کرد قاتل درباره خودرو او صحبت میکند و قصد سرقت دارد. قاتل در بازجوییها گفت: «همین که مقتول اسم دزدی را آورد، هلش دادم و گفتم من دارم با تلفن صحبت میکنم اصلا به تو کاری ندارم؛ بعد دوباره به صحبتم ادامه دادم و همچنان سمندسمند میکردم و آنطرف ماجرا هم صاحب خودرو گفت ای دزد، الان زنگ میزنم پلیس. آنموقع بود که من محکم یک سیلی درِ گوشش خواباندم و گفتم خجالت بکش، من کاری به تو ندارم و مشغول صحبت شدم و آن پسر داخل خانهشان رفت و یک چوب آورد و حمله کرد که من را بزند، من هم با چاقو به شکمش زدم و فرار کردم».
قاتل چون ترسیده و عجله کرده بود، گوشی موبایلش را در صحنه قتل انداخته بود. بعد از این اتفاقات، ما به صحنه قتل رفتیم و گوشی را پیدا کردیم، اول فکر کردیم متعلق به مقتول است اما در بررسیها فهمیدیم موبایل قاتل است و درنهایت متهم را از روی موبایل پیدایش کردیم. اینکه به خاطر تشابه کلمات «سمند» و «صمد» ممکن است یک قتل اتفاق بیفتد، برای من جالب بود.
درنهایت در روند رسیدگی به پرونده، قاتل اعتراف کرد و حکم قصاص صادر شد؛ اما در مرحله اجرای احکام توافقاتی بین قاتل و خانواده مقتول انجام و عاقبت پرونده هم ختمبهخیر شد. نکته جالب دیگر پرونده این است که وقتی قاتل دستگیر شد خانواده مقتول اصرار داشتند او با انگیزه سرقت مرتکب قتل شده اما معلوم شد متهم ماشین شاسیبلند ٣٠٠ میلیونی، خانه و املاک متعددی دارد. بعد از آن هم مستندات را بررسی و صمد را برای تحقیق احضار کردیم و خانواده مقتول هم قانع شدند و دو خانواده برای دیه با هم به توافق رسیدند.
از شهروندان میخواهم عصبانیتشان را کنترل کنند چون بیشتر قتلها ناشی از عصبانیت و خشم لحظهای است، اگر مردم خویشتندار باشند و در لحظات عصبانیت تصمیم نگیرند و همیشه سعی کنند مسائل و مشکلاتشان را از مجاری قانونی حل کنند، قطعا یک شهروند عادی به قاتل تبدیل نمیشود، تصور مردم این است که قاتلان حتما افراد خاصی هستند درحالیکه درواقع اینطور نیست، بسیاری از قاتلان افرادی هستند که خشمشان را کنترل نکردهاند.