مشاهدات بیرونی نیز این امر را تایید می کند که مردم نسبت به دهه های اخیر دغدغه های اقتصادی و معیشتی بیشتری دارند و بخشی از نگرانی ها و دل مشغولی های مستمر آن ها را مخارج و هزینه های زندگی تشکیل می دهد. تا آن جا که در موارد بسیاری به نارضایتی از وضعیت زندگی و ابراز انتقاد از شرایط موجود منتهی می گردد.
اما نکته عجیب آن جا است که بر اساس آمارهای داخلی و خارجی واقعیت اقتصاد ایران رو به افول نبوده و مسیر دیگری پیموده شده است.
طبق گزارش های مرکز آمار ایران، میزان مصرف کشور در زمینه های مواد غذایی، لوازم خانگی و بهداشتی و خدماتی و ... در دهه 90 حدودا چهار برابر این مقدار در دهه 50 است، در حالی که جمعیت کشور از 35 میلیون به حدود 75 میلیون افزایش یافته که رشد دو برابری داشته است. مقایسه آمار فوق نشان می دهد سرانه مصرف در کشور به ازای هر نفر ، امروز دو برابر دهه 50 شمسی است و از نظر آمار و واقعیات خارجی وضعیت دو برابر بهبود یافته است.
آمار بانک جهانی نیز موید این واقعیت است که وضعیت معیشتی مردم رو به بهبود بوده است. مقایسه دو گزارش بانک جهانی از وضعیت فقر در ایران در نیمه دهه 50 و نیمه دهه 80 نشان می دهد در حالی که بیش از 46 درصد مردم در سال 56 زیر خط فقر بودند در سال 94 این رقم به 6 درصد کاهش یافته است. به عبارتی طی چهار دهه نرخ افراد زیر خط فقر حدودا به یک هشتم کاهش یافته است.
پارامتر دیگری که در بین شاخص های رفاهی از اهمیت ویژه ای برخوردار است شاخص توزیع درآمد یا ضریب جینی است. این شاخص که رقمی بین صفر تا یک را نشان می دهد از محاسبه نسبت درآمد دهک های ثروتمند وفقیر به دست می آید و هر چه این رقم به صفر نزدیک تر باشد به معنی عدالت توزیعی و شکاف کم درآمدی در میان اقشار مختلف جامعه است و هر چه به رقم یک نزدیک باشد نشانه فاصله زیاد طبقاتی و سطح بالای نابربری در درآمدها است.
طبق آمار بانک مرکز جمهوری اسلامی ایران ضریب جینی در سال 1355 که دوران اوج درآمدهای نفتی کشور بود رقم 0.5 را نشان می دهد که به معنی نابرابری قابل توجه در توزیع درآمد در بین اقشار و دهک های مختلف جامعه است. همین مرجع نرخ ضریب جینی را در سال 1392 معادل 0.36 اعلام کرده است. به عبارتی طی 40 سال گذشته میزان شکاف درآمدی میان دهک های بالا و پایین کاهش یافته است.
آمارهای فوق نشان می دهد از نظر وضعیت شاخص های اقتصادی، چهل سال گذشته کشور ما وضعیت رو به رشدی را پیموده است. با این اوصاف سوال این جاست که چرا احساس نارضایتی در مردم بیشتر شده است و با وجود سطح برخورداری بیشتر احساس عدم رضایت از وضعیت معیشتی دارند.
به نظر می رسد پاسخ اساسی در تغییر سبک زندگی و الگوی مصرف و تغییر سطح انتظارات است. تغییر انتظارات باعث شده مردم با وجود بهبود سطح درآمد و برخورداری آنها و کاهش شکاف طبقاتی احساس کنند نسبت به گذشته فقیرتر شده اند.
البته این مورد تنها به کشور ما محدود نمی شود در دیگر نقاط جهان نیز نمونه های وجود دارد. به عنوان مثال در پژوهشی در آمریکا در سال 2003 محققان به این نتیجه رسیدند که با وجود درآمد سرانه 10 برابری این کشور نسبت به مکزیک، میزان رضایتمندی شهروندان دو کشور از وضعیت زندگی برابر است. این نتایج مسئولان این کشور را نگران کرد که چرا با وجود رشد درآمد سرانه میزان رضایتمندی مردم رشد نکرده است.
در پی این نتایج این نگرانی برای آن ها به وجود آمد که کاهش میزان رضایتمندی می تواند به ناآرامی و افزایش اعتراضات بیانجامد و باید برای آن تدبیر کرد. نتیجه ای که از دل آن پژوهش به دست آمد این بود که تغییر سبک زندگی و سطح انتظارات مردم باعث شده بود رشد درآمد کشور مطلوبیت کافی را برای شهروندان آمریکایی نداشته باشد و عملا میزان رضایتمندی آن ها نسبت به دهه های پیش تر کاهش یابد.
مساله ما نیز همین است. با وجود رشد شاخص های اقتصادی و رفاهی مردم، سطح انتظارات آن ها با سرعت بیشتری رشد کرده و همین عامل کاهش رضایتمندی از وضعیت اقتصادی و معیشتی را رقم زده است.
ریشه یابی این آسیب نشان می دهد مهم ترین عامل در تغییر سبک زندگی مردم در دهه های اخیر، نفوذ فرهنگ مصرف گرایی لیبرالیسم غربی است که عملا در برابر فرهنگ قناعت قرار دارد و پیش از آن بخشی از فرهنگ بومی ما بود. به عبارتی فرهنگ اقتصادی مردم طی دهه های اخیر تحت تاثیر نفوذ رسانه ای آنها و دسیسه ها و برنامه های طراحی شده دستخوش تغییر گشته و انتظارات عمومی را به شکلی نا متوازن نسبت به گذشته رشد داده است.
این موارد نه شعار هستند و نه تخیل؛ بلکه مسیری است که ما طی کرده ایم و شواهد بی شماری برای آن وجود دارد. در زمان پدران و پدربزرگان ما قوت غالب مردم گندم بود و خوراکی هایی مانند برنج و مرغ غذاهای اعیانی محسوب می شدند و شاید در سال یکی دو مرتبه خانواده ها چنین غذایی را سر سفره خود می دیدند. اما امروز وضعیت چگونه است؟ پسته ای که در ایام عید به قیمت آن اعتراض می کنیم و در هر صورت نهایتا جزو خریدهای اغلب مردم است آن روزها به سختی در دسترس مردم بود و کمتر خانواده ای توان و استطاعات خرید آن را داشت.
در مورد خودرو نیز وضعیت به همین منوال است. امروز اکثر دهک ها توان خرید خودرو ولو ارزان قیمت ترین آن را دارند و تنها سه دهک پایین از این قاعده مستثنی هستند در حالی که در بسیاری از کشور های جهان دهک های چهارم و پنجم به سختی توان خرید خودرو دارند. در گذشته خودمان نیز چنین بوده و اغلب مردم استطاعت خرید وسیله نقیله رایج زمان خودشان را نداشتند. پس چرا باید این میزان افزایش رفاه نادیده گرفته شود.
متاسفانه حافظه تاریخی ضعیف ما زیان های زیادی برای ما به بار می آورد و این نیز از همان دسته است. هر چند نباید به وضعیت فعلی کشور بسنده کرد و روند رو به رشد باید با سرعت بیشتری ادامه یابد، اما نادیده گرفتن مسیری که آمده ایم منصفانه نیست.