پدال نیوز: احسان محمد حسنی تهیه کننده فیلم سینمایی «بادیگارد» روی چهار فیلم سازمان هنری رسانه ای اوج نوشتاری را منتشر کرد.
به گزارش پدال نیوز به نقل از ایسنا، احسان محمد حسنی تهیه کننده فیلم سینمایی «بادیگارد» روی چهار فیلم سازمان هنری رسانه ای اوج نوشتاری را منتشر کرد.
او بخشهای از این نوشتار آورده است:
«جامِ می و خون دل، هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت، اوضاع چنین باشد
الان
دیگر چهار سالی میشود که خیمه ساده و بیآلایش «سازمان هنری رسانهای
اوج» به همّت جوانمردان گمنام و بینشانِ وادی فرهنگِ این سامان، برافراشته
و برپاشده است. چهار سالِ سخت، آکنده از خونِ جگر و پُرمخاطره و پرماجرا!
... بگذریم؛ چه نیازی به مقدمه است؟!
آنچه روشن است اینکه، این
مجموعه در سرمای استخوانسوزِ غفلتِ برخی دستگاههای متولی امر «مظلوم واقع
شده» فرهنگِ این دیار، آنچه از دستش بر میآمده برای تولید آثار ناب، در
همه حوزههای مختلف عرصه هنر و رسانه، در طَبَق اخلاص قرار داده و مضایقه و
کمفروشی نکرده است. یکی از نمونههایش همین چهار اثرِ در نوع خود متفاوت و
پُر زحمتی که امسال روانه سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی
کرده است و این مسیرِ صعب را به لطف الهی، با همه وجود و داشتههای قلیل
خود، پر انرژی و با طراوت ادامه خواهد داد... و امّا نکاتی در بابِ این
چهار اثر و پدیدآورندگانِ شریف آن.
استادِ کارآزموده و برادرِ مو
سپید کردهام، «ابراهیم حاتمیکیا»ی عزیز با تولید جدیدترین ساخته خود یعنی
«بادیگارد»، قاطعانه و با قدرتی وصفناپذیر، روز و شبهای تب آلودِ
امتحانی سخت را پشت سر گذاشته است. او در سکوت کامل و با تمرکز و هوشیاری
مخصوص خودش و با اشراف فنی و تکنیکی منحصر بفردش، آرمانخواهی را به شکلی
زنده و قدرتمند و بیمداهنه و مصلحت اندیشی کذایی، این بار در قامت خسته
«حاج حیدر» به تصویر میکشد.
امّا این تمام حکایتِ «بادیگارد» نبوده
و نیست! قهرمان بادیگارد، نه یک سیاه اندیشِ واخورده است، از طرازِ
روشنفکران جنگ ندیده و مأیوسی که این روزها تعدادشان چندان هم کم نیست و نه
«حاجی» عروسی خوبانها! که نامرادی و نامردمیها را ببیند و از فرط گیجی و
پخمگی و پهلوان پنبه بودن، دو پا هم قرض کند و فِلِنگ را ببندد ولو به قول
نویسنده یک مجله سینمایی: «به سوی آرمانشهر ویران شدهاش!» هیهات! «حیدر»
پهلوانِ بسیجی سیرتِ نسل خاکریز و دریا دلِ سِفت و سِوِری است که هِجی
«تکلیف» را بهتر از هر واژه دیگری فوت آب است و عمل به آن را هم عامل.
امّا
ماجرای تکان دهنده سرگذشت خونخواهِ شهیدان خونینشهر، سردار فاتح نبرد الی
بیت المقدس، «حاج احمد متوسلیان» و آن سفر بیبازگشتش به همراه سه همزنجیر
مظلومِ او را پس از سی و چهار سال اسارت در سیاهچالهای زندانِ سری ارتش
صهیونیستی سامری، و تغافلِ از سر عمدِ رسانههای داخلی و خارجی، برای
نخستین بار در «ایستاده در غبار» شاهدیم. اثری که به کارگردانی جوان خوش
آتیه، جسور و تازه نفس سینمای کشورمان، «محمد حسین مهدویان» و با مساعدت
یار همیشگی و سنگ صبور نازنینش «حبیب الله والی نژاد» تهیه شده است.
اجر
این جوانمردان در تولید سخت و طاقتفرسای این اثرِ به یادماندنی و ساختار
شکن، با خدای باب الحوائج، حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) و سعی ایشان
مشکور باد.
«فهرست مقدس» هم براساس ایده اولیهای از «فرج الله
سلحشور» شکل گرفت. آقا فرج که این روزها تحت مراقبتهای ویژه پزشکی و در
بستر بیماری صعب العلاج قرار گرفته و چشم به دعای خیر مؤمنین برای پوشیدنِ
رختِ عافیت دوخته است، قصه قرآنی اصحاب اخدود را برای ساخت، در اختیار صاحب
این قلم قرارداد، لیکن فراز و فرودهای اجرایی و تنگناها و مضایق مالی و
تدارکاتی موجود، گروه را برآن داشت تا قبل از دست فرو بردن به ساخت واقعی
این قصه شنیدنی و دردناک، نسخه انیمیشنی آن را در اولویت قرار داده و با
تغییراتی جدی در فیلمنامه اولیه، نسخه سینمایی آن را برای اکران آماده
نمایند. قدم راهبردی و مهمی که این بار توسط «محمد همدانی» مدیر جوان و
کارگردان خوش سلیقه ی خانه پویانمایی انقلاب اسلامی از موسسات سازمان اوج و
تیم کارکُشته اش، به زیبایی و مهارت برداشته شد. حالا قصه پر رمز و راز
اولین هولوکاست و قتل عام حقیقی بشریت توسط اولاد یهودا، در قامت این اثر،
پیش روی شماست. قصه ای که تلاش شده با تکنولوژی حداقلی موجود در داخل کشور و
با تکیه بر حداکثرِ توان و استعداد جوانان متدین و متخصّص خودمان، به
تصویر درآید ... تا چه در نظر آید.
و بالاخره؛ هیهات!
فیلم
سینمایی «هیهات» را شاید بتوان اولین فیلم سینمایی چهار اپیزودی توسط چهار
کارگردان در سینمای ایران مطرح کرد. موضوع فیلم که قصههایی با درونمایه
عاشورایی است، جدّی ترین عامل وحدت و هم افزایی صمیمانه این چهار هنرمردِ
کاربلد بود.
«دانش اقباشاوی»، «هادی نائیجی»، «هادی مقدم دوست» و
«سید روح الله حجازی» در تلاشی مشترک و با همفکری و دقّت مثال زدنی شان در
فرصتی محدود و مجالی کوتاه، هر کدام قصه ای مجزا برای مخاطب روایت می کنند.
قصههایی که یک سرِ آن در کربلا جاری است و سر دیگرآن در زندگی امروزِ ما.
به نوبه خودم به این چهار عزیز دست مریزاد و خدا قوت می گویم، هرچند که
بنا به دلایلی، تقدیر این گونه بود که حاصلِ تلاش ارزشمند شان، به موقع به
ستاد جشنواره نرسید و متأسفانه آنچنانکه باید، دیده نشد!
و امّا ختم کلام:
مدتهاست
این سوال در ذهنم بی جواب مانده و جلوی چشمم رژه میرود و آن اینکه چگونه
میشود، اگر سینمایی به جَزمیات عهد بوقی و نخ نمای ماتریالیزم دیالکتیکِ
بابا مارکس وفادار باشد، سینمایی با ارزشهای هنری بسیار، ماندنی، سرشار از
اندیشه و ابداع و خلاقیت و در قواره های عرضه به جشنواره های ینگه دنیا
و... تلقی میشود، اما اگر همین سینما در عرصه انقلاب آخرالزمانی ملّت رنج
کشیده ایران، بخواهد کمترین دل مشغولی و پایبندی به آرمان ها و ارزش های
نورانی این مردم داشته باشد، باید آن را با چُماقِ «سینمای حکومتی» و
«تحمیل چهارچوب محتوایی بر خلاقیت هنری» و یا «مغایرت چنین تحمیلی با ذات
هنر» چُماق پیچاش کرد؟!
احسنت بر این انصاف جماعتِ تاواریشها! که
در قاموسشان «سینمای سفارتی» که با پُمپاژ دلارهای سفارتخانهها ارتزاق می
کند، ترجیح دارد بر سینمای نجیبِ آرمانی و میهنی که ولو با پشتیبانی
نهادهای حکومتی این آب و خاک به تولید برسند.
چه به جا گفت سید
مرتضی آوینی، سید شهیدان اهل قلم که این روزها جای خالیاش بیش از هر زمان
احساس میشود: «امّا چه غم؟ این راهیست که نه تنها اگر همه ما نیز جان
فدای آن کنیم می ارزد، بلکه سر شُکر داریم و بر دیده منّت که خداوند ما را
کرامتی ارزانی داشته که به هیچ یک از امّت های دیگر نبخشیده. باب جهاد، باب
اولیاء خالص خداست و دری نیست که بر هر کس که دم از مسلمانی میزند، گشوده
شود!
برقرار باشید – والسلام»